غنچه ی نجیب اسم تو روی باغ لبم /بهترین غنچه ی لذت برای شکفتنه
اسم تو قشنگ ترین قصه برای گفتنه /اسم تو قشنگ ترین قصه واسه شنفتنه
دوست دارم پای تا سر چشم گردد پیکرم /تا به سیری دیده را محو تماشایت کنم
سلام دخترگلم دیروز باهم رفتیم باشگاه خانمه که بچه هارونگه میداشت نبودش همه جارودنبالش گشتم یکی گفت دیگه نمیادباورم نشد کنار مامانی نشستی تا ساعت ورزشم تموم شد باهم رفتیم پیش رییس باشگاه گفت دیگه نمیاد اگه کسی روسراغ دارین بیارین ازبچهها نگه داری کنه برگشتنی همش توفکرت بودم تازه دو روز بود پیشش بودی همش میگفتی کی میریم باشگاه پیش خاله حالانمی دونم چیکار کنم خیلی ناراحت شدم اشکال نداره عزیزم خدابزرگه ساعت ١خوابیدی بابایی ساعت ٢اومدخونه خواست بیدارت کنه نذاشتم خودش گفته بود زود بخوابی تا رفت دانشگاه دنبا لش گریه نکنی تا٥خداروشکرخوابیدی شب همش ابمیوه خواستی منم به ب...
نویسنده :
مامان وبابا
7:03
دوست دارم شمع گردی تا که من پروانه وار /تا نفس دارم طواف روی زیبایت کنم
اگـر چشمان من دريـاست تويي فـانـوس شبهايش / اگــر حرفي زدم از گل تويي مفهوم و معنايش
نمایشگاه پاییزه
چه روزی داشتیم ما همش استرس
سلام نازنینم صبح بابایی اومده بود باشگاه دنبالمون چون دختر خوبی بودی وتوی باشگاه اذیتم نکردی سه تایی رفتیم برات هرچی دل کوچیکت خواست خریدیمساعت اناهاروخوردم باهم رفتیم دم درو بشورییم که همسایه بغلی اومد توروبرد تامن کارم وبکنم اونجاووشستم دیدم نیومدی اومد تو گفتم خانم همسایه میاردت خونه بادخترش اومدی ١سا عت بود خواست بره توهم اصرارکه منم باید برم گفتم نمیشه دوسه ساعته ستایش پیشته تامن درو واسه ستایش بازکردم تودویدی بری خونشون منم خواستم بگیرمت که دربسته شد پشت در موندیم خدایا چیکارکنم باباییم تا٨شب دانشگاهه منم رفتم پیش همسایمون یه چادر ازش گرفتم اونم همش میگفت ناراحت نشوالان ستایشو میفرستم خانم طبقه پایین بلده بازش میکنه نها...
نویسنده :
مامان وبابا
16:49
عزیزم نظر یادت نره
سلام دوستان عزیزم هروقت میام به وبم سرمیزنم می بینم بازدید زیاد داشته ولی کسی نظر واسم ننو شته لطفا واسمون نظر بدین تا بتونم وبلاگ خوبی داشته باشم ممنون
نویسنده :
مامان وبابا
7:54
کودکم روز جهانی کودک برشما مبارک باد
جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. ...
نویسنده :
مامان وبابا
7:42